کارت پستال های این بنا را ندیدهاید؟/ انباری که مدرسه از آب درآمد
تاریخ انتشار: ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۳۸۰۰۴۷۴
به گزارش ایکنا، ایسنا نوشت: حتی «عبدالغفار» هم این کوچه را دیده و در نقشهی شهریاش ثبت کرده، نقشهای که حالا یکی از مهمترین منابع شهری قاجارها است. در تنها بنبست ضلع جنوبی کوچه شهید زوارئیان یا همان «کاخ سابق» در نقشه عبدالغفار، بین خیابانهای سعدی شمالی و لالهزار نو، مجموعهای قدیمی با دو بنای شمالی و جنوبی در دو ضلع یک حیاط بزرگ قرار گرفتهاند و بنای شمالیاش در دو طبقه ساخته شده و همهی بنا سالهاست نقشِ انبار را بازی میکنند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
اما حالا مدتی است بنا را تخلیه کردهاند و به گواه مردم محله و بنری که روی چند دیوار اطراف ساختمان نصب کردهاند که تنها آدمهای فعال تا همین چند روز قبل در این خانه که بخشی از بنا را دفتر کارشان کرده بودند هم مهاجرت کردهاند و حالا بنا آن در آستانه تخریب است، یعنی یکی از قدیمیترین بناهای مدارس تهران قاجار که در فهرست آثار ملی هم به ثبت نرسیده و به نظر میرسد آنطور که باید شناخته شده نیست. بین مردم محله، چه برسد برای میراثفرهنگی و مدیریت شهری تهران!.
علی شهیدی - مدرس دانشگاه تهران و ایرانشناسی که در طول سالهای گذشته به واسطهی علاقهاش روی این بنا پژوهشهای میدانی انجام داده – بنر نصب شده روی دیوارها را آخر کار این بنای قدیمی و ارزشمند در تنها بخش باقی مانده از بافت لالهزار میداند، او آخرین ساعت پنجشنبه ۲۶ اردیبهشت، با ارسال عکس و نشانی، خبر از وجود مدرسهای قاجاری با نام احتمالی «کاخ» در این نقطه میدهد؛ کوچه زوارئیان در لالهزار نو، روبروی کوچه «پیرنیا» کمی بالاتر سمت راست.
نبود اطلاعات ِ کافی از معماری بناهای غیردولتی قاجار و پهلوی
او در گفتوگو با خبرنگار ایسنا با بیان اینکه متأسفانه هنوز بناهای بسیار تاریخی و ارزشمندی در تهران وجود دارند که کسی از آنها خبری ندارد، شناسا نبودن یا کم بودن حجم اطلاعات موجود از آن بناها را دلایلی میداند که بنایی مانند این مدرسه ناشناس باقی بماند و تنها راه چاره برای به دست آوردن اطلاعات از این نمونه بناهای قدیمی را تاریخ شفاهی میداند. کاری که خود او برای به دست آوردن اطلاعات بیشتر از این مدرسه انجام میدهد.
این ایرانشناس توضیح میدهد: حدود ۲۰ سال پیش دو خانم مسن به لالهزار آمدند، آنها در جستجوی مدرسهای دوران تحصیل خود بودند تا تجدید خاطره کنند، به این واسطه مشخص شد آنجا یک مدرسه بوده است، قبل از آن همیشه توجهم به این بنا و معماری و تزئینات آن جلب میشد، اما فکر نمیکردیم چنین کاربری داشته باشد یا نوع معماری آن در داخل یک مدرسه چگونه باشد..
وی با تاکید بر اینکه به واسطه نبود اطلاعات دقیق، از معماری غیر مسکونی، یعنی اداری و دولتی در اواخر قاجار و پهلوی اطلاعات چندانی نداریم، ادامه میدهد: معماریهای باقی مانده از معماری غیرمسکونی معمولاً یا به شکل کاخهاست مانند «کاخ – موزهها»، یا شبیه به بناهای بسیار مشهور مانند اوایل پهلوی اول «کاخ دادگستری» یا «کاخ شهربانی» (وزارت خارجه امروزی) است.
او با بیان اینکه متأسفانه از شیوه ساخت مدرسه در دورههای گذشته چیزِ زیادی نمیدانیم، اضافه میکند: با سرنخی که کار میدانی از این مدرسه به ما داد، وقتی وارد آن ساختمان میشویم یا از بیرون بنا، به نما نگاه میکنیم، مطمئن میشویم که با یک ساختمان اداری و دولتی روبهرو هستیم. از یک سو نوع ساخت پنجرهها متفاوت است، معمولاً ابعاد پنجرهی خانهها در طبقات بالا و پایین متفاوتاند، اما در این ساختمان یکسان هستند. آن پنجرهها و نردههای زیادی دارد و چیزی که امروز به عنوان هنر «فرفورژه» مطرح میشود، پیش از آن، در گذشته توسط آهنگرها ساخته میشد.
وی میافزاید: از سوی دیگر این بنا، دارای یک راهپله بسیار عریض است که طبقه اول را به طبقه دوم متصل میکند، در حالی که یک خانهی مسکونی نیاز به چنین راه پلهای ندارد، اما در فضایی مانند مدرسه و برای تردد دانشآموزان بین کلاس و طبقات معمولاً آن ایجاد میشود. همچنین اتاق تالار مانند در طبقه اول بنا و کمدهای بسیار نفیس چوبی، احتمال اینکه این اتاق، دفتر مدیر مدرسه بوده را زیاد میکند.
شهیدی همچنین با اشاره به احتمال مصادرهای بودن این بنا در اوایل انقلاب اسلامی، اظهار میکند: تا جایی که میدانم در اوایل انقلاب، آن بنا یک ملک مصادرهای بوده که مانند دیگر املاک مصادرهای بعد از انقلاب، مدتی خانوادههای نیازمند در آنها زندگی میکردند و به دولت اجارهی مختصری میدادند و سرانجام چند سال قبل ظاهراً این بنا در مزایده به فروش میرود و یکی از تجار منطقه با خرید آن، فضا را به انباری تبدیل میکند، اما از مدتی قبل نیز، انباری تخلیه شده و به نظر میرسد برای تخریب و ساخت احتمالاً یک مجتمع تجاری و اداری در حال آماده شدن است.
کوچه ۲۰۰ ساله لالهزار، جایی اشرافزادگان و اعیان قاجاری
این ایرانشناس از سوی دیگر کوچهی «شهید زوارئیان» را یکی از قدیمیترین کوچههای تهران معرفی میکند و ادامه میدهد: تا قبل از تغییر نام کوچه به «شهید زوارئیان»، آن کوچه «کاخ» نامیده میشده و هیچ نامی قبلتر از آن برای کوچه به دست نیامد، از سوی دیگر موقعیت کوچه در «نقشه عبدالغفار» وجود دارد که به واسطهی اینکه آن نقشه یکی از قدیمیترین نقشههای تهران در دوره قاجار است، از اهمیت زیادی برخوردار است.
او قدمت این کوچه را چیزی حدود دو قرن میداند و ادامه میدهد: در ورودی کوچه از سمت خیابان سعدی سینما «اُدئون» و در خیابان لالهزار نیز سینما «کریستال» قرار داشته و در داخل کوچه نیز خانههای اشرافی زیادی متعلق به اشرافزادگان آن دوره قرار داشته است.
این پژوهشگر با بیان اینکه این محله بخشی از محله دولت و بین خیابان سعدی و لالهزار نو فعلی که اعیاننشین بوده و تعداد زیادی از بزرگان دوره قاجار در آن ساکن بودهاند، ادامه میدهد: در ضلع غربی کوچه منتهی به خیابان لالهزار، املاک پیرنیا و عمارت معروف «مشیرالدوله» قرار دارد.
احتمالاً به واسطه نام کوچه، نام مدرسه «کاخ» بوده
شهیدی با اشاره به پژوهشی که دربارهی نام این کوچه - کاخ - انجام داده است، ادامه میدهد: متأسفانه اسناد و شواهد بیشتری از نام قبل از «کاخ» برای این کوچه به دست نیاوردم، اما کوچه دیگر در خیابان سعدی هست که نام آن با یک تفاوت، شبیه این کوچه بوده، کوچه «کاخ کودک» که هنوز مدرسهای که به دلیل آن اسم کوچه نام گرفته، وجود دارد.
او موقعیت آن کوچه را بالاتر از چهارراه «سید علی» معرفی میکند که یک قهوهچی و یکی از شخصیتهای مشهور تهران در دوره قاجار بوده که یک کوچه نیز به نام او در یکی از فرعیهای نزدیک همین چهارراه قرار دارد.
این مدرس دانشگاه با بیان این توضیحات، نسبت به این اتفاق اشاره میکند که احتمالاً نام کوچه یعنی «کاخ» باید روی مدرسه نیز تأثیر گذاشته باشد و مدرسه نیز «کاخ» ثبت شده باشد، چون معمولاً هیچ خانهی مسکونی نام خود را از کوچه نمیگیرد، یا باید نام مدرسه بوده باشد یا اشارهای باشد به کاخ «مشیرالدوله» که این کوچه به آن یعنی املاک و عمارت «مشیرالدوله» ختم شده باشد، در ضلع مقابل این کوچه در خیابان لالهزار.
خانههایی که احتمالاً روی روی کارتپستالها جا خوش کردهاند
او همچنین به وجود خانهی قدیمی و ارزشمند دیگری در نزدیکی این بنا اشاره میکند و میگوید: آن نیز متعلق به یکی از پزشکان دوره پهلوی بوده است. هر دو بنا سردرهای فوقالعاده زیبا و شاخصی دارند که شاید برخی از آنها را در کارت پستالهایی که در طول دوران مختلف در تهران چاپ شده، دیده باشیم.
وی با اشاره به اینکه این کوچه لوکیشن چند فیلم سینمایی نیز بوده، ادامه میدهد: ای کاش میراثفرهنگی یا شهرداری میتوانستند با تملک این املاک، آنها را به یک مرکز مهم گردشگری، بومگردی یا موزههایی که تاریخ شهر تهران را تاریخ بر اساس یک موضوع خاص میتوانند معرفی کنند، تبدیل کنند، مانند موزه آموزش و پرورش.
سر در خانه منسوب به دکتر در کوچه زوارئیانهمه چیز در لالهزار به سرعت در حال نابودی است
این مدرس دانشگاه اظهار میکند: این دو ساختمان نیز جزو معدود یادگارهایی هستند که از بافت تاریخی لالهزار به جا ماندهاند و هنوز سرپا باقی ماندهاند، امیدواریم با کمک دلسوزان شهر و شورای شهر و میراث فرهنگی، بتوانیم آنها را سرپا نگه داریم.
وی با بیان اینکه در حالی که در طول چند سال و ماه گذشته، شهرداری منطقه ۱۲ تهران، در حال آمادهسازی خیابان لاله زار برای تبدیل به پیادهراه است، اما بناهای قدیمی زیادی به خصوص در بخش پایینی لالهزار تخریب شدهاند.
شهیدی تاکید میکند: متأسفانه در بخشِ پایین این خیابان قدیمی، همه چیز به سرعت در حال نابودی و تغییر کاربری به پاساژهای چند طبقه است، حتی این اقدام در حال گسترش به لالهزار نو در بالای خیابان جمهوری و چهارراه لالهزار است، اتفاقی که میتواند برای آینده این خیابان بسیار نگرانکننده باشد.
تا میتوانی عکس بگیر، شاید فردا نباشد
مجتبی ۴۰ ساله و یکی از همسایههای روبهرویی خانهی دکتر است، نگاه متعجب و حسرتوارمان به بنا را که میبیند، با خنده میگوید: تا میتوانی عکس بگیرید شاید دفعه بعد که بیایی دیگر خبری از این دو خانه و سر درهایشان نباشد. هر کدام حداقل ۱۰۰ سال را دارند و هر کدام زیرزمینی جداگانه دارند.
او که گویی خانهی دکتر را بیش از مدرسه دوست دارد، حتی داخل بنا را هم دیده. وضعیتاش این طور توضیح میدهد: مالک امروزی خانه به ما گفت که اینجا متعلق به یک دکتر بوده، اما امروز بیشتر از آن یک خانه خرابه باقی مانده است. داخل باغ سمور هم دارد. خانه حیاط و باغ و استخر داشت که امروز استخر آن بیشتر به یک خرابه تبدیل شده است.
مجتبی همانطور که به داخل خانه میرود، با حسرت سرش را تکان میدهد و باز میگوید: از این سر درها عکس بینداز دفعه بعدی که بیایی دیگر آنها را نمیبینی. بعید میدانم در تهران از این نمونه سردرها دیگر وجود داشته باشد.
پیرمردِ دیگری که از یکی از مغازهها بیرون میآید از احتمال مدرسه بودن بنا متعجب میشود و میگوید: تا آنجا که حافظهام یاری میکند اینجا و خانه کناری انبار بوده است. او اما نمیداند بنا دقیقاً متعلق به چه کسی است.
بنای منسوب به مدرسه در کوچه زوارئیانانتهای پیام
منبع: ایکنا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت iqna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایکنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۳۸۰۰۴۷۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
افغانستان،حسرت ما و جام جهانی
تیمی که در اولین حضورش در جام ملتها مسافر جام جهانی شد. تیم ملی افغانستان برای ما مهم بود؛ چون معماری آن کاملاً ایرانی بود و تمام سنگهای گرانقیمت آن از دل خاک پرگهر خراسان بیرون کشیده شده بود. مجید مرتضایی و حمید معصومیان در تایلند کاری کردند کارستان.
آنها از کوچهپسکوچههای مشهد جواهراتی را برای تزئین تیم ملی افغانستان جمع کردند که سالها در بستر بیتوجهی خاک میخوردند. حقیقت این است که افغانستان خسته از سالها جور و ستم امروز به فرزندانی که در این خاک رشد کردهاند میبالد و این هنر مردان ایرانی بود که غرور جریحهدار شده افغانها را به دست خودشان التیام بخشیدند.
صعود افغانستان به جام جهانی نشان داد خراسان بزرگ چقدر در بازیکنسازی و مربیسازی ظرفیت و توانایی دارد و چقدر مدیران ورزش و البته مسئولان رده بالا در حق جوانان این شهر با تصمیمهای عجیب جفا کردهاند. واقعیت تلخ ماجرا این است که علاوه بر تیم ملی افغانستان هنوز هم میتوان تیم ملی دیگری از دل شمالشرق ساخت و به جام جهانی فوتسال فرستاد.
در فوتبال هم البته که همین است. اگر درایت و دوراندیشی در ورزش خراسان بود، امروز نباید شاهد جولان تیمهایی چون خوشه طلایی ساوه در مخمل استادیومهای مشهد میبودیم. مشهد هنوز هزاران مرتضایی و معصومیان دارد و هنوز میتوان از دل آن با هنر مدیریت صحیح چند تیم فوتبال و فوتسال باشگاهی در حد آسیا سبز کرد. افسوس که در تمام این سالها استعدادهای شگرف این خطه در آتش جنگهای سیاسی – مدیریتی سوختند و امروز جز تلی از ناکامی و حسرت برای ورزش مشهد باقی نمانده است.
آمار میگوید قهرمان جام ملتهای آسیا مشهد بود.علاوه بر احسان اصولی به عنوان رئییس کمیته فوتسال فدراسیون، تیم ملی ایران چند بازیکن مشهدی و تیم ملی افغانستان سه مربی مشهدی داشت و شاکله اصلیاش را بازیکنان قد کشیده در کوچهپسکوچه های گلشهر مشهد تشکیل میدادند. پس صعود افغانستان باید تلنگری جدی باشد برای آنها که خودشان را به خواب زدهاند و بیدار هم نمیشوند.
محمدجواد رستمزاده